!! سوخته دل !!
آهای سهراب ...! دست به صورتم نزن ...! دلم خوش نیست ... یکی از همین روزها ... باید خدا را صدا بزنم ...! یک میز دو نفره ... یکی من ، یکی خدا ...! حرف نمیزنم ، نگاهم کافیست ...! میدانم .......... برایم " اشک " میریزد ...........!! برای من نوشته : گذشته ها ، گذشته ... تمام قصه هام هوس بود ...!! برای او نوشتم : برای تو هوس بود ، ولی برای من " نفس " بود ............!!
قایق دیگر جوابگو نیست ….!!
کشتی باید ساخت .....
اینجا مثل من " تنها " زیاد است .........!!
می ترسم بیفتد ...
نقاب خندانی که بر چهره دارم ، و بعد ....
سیل اشک هایم تو را با خود ببرد ....
و باز من بمانم و تنهایی ...............!!
غمگینم ....!
کسی شاید نمیفهمد ...
کسی شاید نمی داند ...
کسی شاید نمی گیرد مرا از دست تنهایی .....!!
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی :
عجب احساس زیبایی .....
تو هم شاید نمیدانی ...............!!
Power By:
LoxBlog.Com |