!! سوخته دل !!

روی قبرم بنویسید ، کبوتر شد و رفت ....

زیر باران غزلی خواند و دلش تر شد و رفت ....

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم ....

آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت ...............!!

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 2:31 بعد از ظهر توسط مهدی| |

زیر بارانم، بی چتر ..!

تنها بینی سرخم ، لو میدهد مرا ..!

که باریده ام همراه ابرها ...!

اما تابلوی قشنگی شده ایم ...

من و جاده و باران .............!!

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 2:17 بعد از ظهر توسط مهدی| |

ای ابرها، نبارید ..!

من دریا را......

به پایش ریختم و برنگشت..........!!

 

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 1:52 بعد از ظهر توسط مهدی| |

از من نرنج...!

نه مغرورم ، نه بی احساس...!

فقط خسته ام ..!!

خسته از اعتمادی بیجا ..!

برای همین قفلی محکم بر دل زده ام .......!!

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 1:42 قبل از ظهر توسط مهدی| |

 

     غرورم شکست ، دلم هم ..!

     اما آنچه شنیدی صدای اینها نبود ..!

     سقف آرزوهایم بود...

     که بر سرم آوار شد .......!!

نوشته شده در یک شنبه 25 اسفند 1392برچسب:,ساعت 1:27 قبل از ظهر توسط مهدی| |


Power By: LoxBlog.Com