!! سوخته دل !!
ای کـــــــودک. . . چوپان غصه ی ما دروغگو نبود ، فریاد گرگ سر میداد .. محکم ببار باران ..! نم نم ... علاج زخم هایم نیست ........! " مادرم " ... مرا ببخش ... درد بدنم بهانه بود ..! کسی رهایم کرده ... که صدای بلند گریه ام ... اشک هایت را درآورده ..............!!
کفش هایم را نپوش
تلاش تو برای بزرگ شدنت غــــــمگینم می کند . . .
کــــــودک بمان ، کوچــــک بمان . . .
من در بزرگ شدنم دردهایی دیدم که کــــــــوچک کرد، بزرگ شدنم را ....!!
اوتنها بود،واز فرط تنهایی ...
افسوس که کسی تنهایی اش را درک نکرد ..!
وهمه در پی گرگ بودند...
در این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست.........!!
Power By:
LoxBlog.Com |