!! سوخته دل !!

یک روز در آغوش او ...

به یاد من میفتی ...

آنروز سیگار را با سیگار روشن میکنی...

و درمان درد وجدانت ...

نه قرص هستو نه علفو نه مشروب ...!!

آن روز وقتی میخواهی ...

حسرت را قورت دهی ...

گیر میکند و گلویت را میگیرد و آن روز ...

معنی دوست داشتن را میفهمی ...............!!

نوشته شده در جمعه 19 مهر 1392برچسب:,ساعت 2:6 قبل از ظهر توسط مهدی| |

 

یاد دارم در غروبی سرد سرد ...

میگذشت از کوچه ی ما دوره گرد ...

داد میزد:کهنه قالی میخریم ...

دست دوم ، جنس عالی میخریم ...

کاسه و ظرف سفالی میخریم ...

گر نداری کوزه خالی میخریم ...

اشک در چشمان بابا حلقه بست ...

عاقبت آهی کشید و بغضش شکست ...!!

اول ماه است و نان در سفره نیست ...

ای خدا شکرت ، ولی این زندگیست ..؟

بوی نان تازه هوشش برده بود ...

اتفاقا مادرم هم روزه بود ...!!

خواهرم بی روسری بیرون دوید ...

گفت آقا سفره ی خالی میخری .........؟

نوشته شده در جمعه 19 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:20 قبل از ظهر توسط مهدی| |

بر تمام قبرهای این شهر بوسه بزن...!!

شاید بیاد بیاوری مرا کجا جا گذاشتی...

من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام...

صدای کلاغ ها را میشنوی....؟

دارند برایم فاتحه میخوانند .......!!

نوشته شده در چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:,ساعت 10:16 قبل از ظهر توسط مهدی| |


Power By: LoxBlog.Com