!! سوخته دل !!
چنان دل کندم از دنيا ... که شکلم شکل تنهائيست ... ببين مرگ مرا در خویش ... که مرگ من تماشاییست ...!! مرا در اوج مي خواهي ... تماشا کن ، تماشا کن ... دروغين بودم از ديروز ... مرا امروز حاشا کن ...!! در اين دنيا که حتي ... ابر نمي گريد به حال ما ... همه از من گريزانند ... تو هم بگذر از اين تنها ...!! از آنچه بودم و هستم ... دلم چون دفترم خالي ... قلم خشکيده در دستم ...!! به خود کرده گرفتارم ... به جز در خود فرو رفتن ... چه راهي پيش رو دارم ..؟ مرا در خود رها کردند ... همه خود درد من بودند ... گمان کردم که همدردند ...!! که هم آواز من بودند ... به سوي اوج ويراني ... پل پرواز من بودند ...!! ابر نمي گريد به حال ما ...!! همه از من گريزانند ... تو هم بگذر از اين تنها ........!! ( داریوش اقباالی ) بــه ایــن فـکــر مـی کـنم ... لالایـــی هــای مـــادرم ... زیــر کــدام بـالشتک ... کـودکــی هــایـم جــا مانــده ...؟ شـایـد هــنـوز بـشـود آســوده خــوابـیـد .......!! قلبم این روزها ... سخت درد میکند ...!! کاش یک لحظه می ایستاد ... تا ببینم دردش چیست.........!! لااقل بیا بگو که دیگر... به دیدنم نمی آیی...!! شاید اشکی نشست... گوشه چشم هایی که ... به این “در” خشک شده اند .....!! گاهی اوقات دلم میخواهد ... خرمایی بخورم و ... برای خود فاتحه ای بفرستم...؛ شادیش ارزانی کسانی که... رفتنم را لحظه شماری میکردند ......!! تیغ روزگار ... شاهرگ “ کلامم ” را چنان بریده... که سکوتم “بند” نمی آید ….....!!
فقط اسمي به جا مانده ...
گره افتاده در کارم ...
رفيقان يک به يک رفتند ...
شگفتا از عزيزاني ...
در اين دنيا که حتي ...
Power By:
LoxBlog.Com |