" داریوش "


!! سوخته دل !!

چنان دل کندم از دنيا ...

که شکلم شکل تنهائيست ...

ببين مرگ مرا در خویش ...

که مرگ من تماشاییست ...!!

مرا در اوج مي خواهي ...

تماشا کن ، تماشا کن ...

دروغين بودم از ديروز ...

مرا امروز حاشا کن ...!!

در اين دنيا که حتي ...

ابر نمي گريد به حال ما ...

همه از من گريزانند ...

تو هم بگذر از اين تنها ...!!

فقط اسمي به جا مانده ...

از آنچه بودم و هستم ...

دلم چون دفترم خالي ...

قلم خشکيده در دستم ...!!

گره افتاده در کارم ...

به خود کرده گرفتارم ...

به جز در خود فرو رفتن ...

چه راهي پيش رو دارم ..؟

رفيقان يک به يک رفتند ...

مرا در خود رها کردند ...

همه خود درد من بودند ...

گمان کردم که همدردند ...!!

شگفتا از عزيزاني ...

که هم آواز من بودند ...

به سوي اوج ويراني ...

پل پرواز من بودند ...!!

در اين دنيا که حتي ...

ابر نمي گريد به حال ما ...!!

همه از من گريزانند ...

تو هم بگذر از اين تنها ........!!

                                                  ( داریوش اقباالی )



نوشته شده در شنبه 11 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:40 قبل از ظهر توسط مهدی| |


Power By: LoxBlog.Com